انشا در مورد هدف زندگی در قالب مقاله

انشا درباره ی هدف زندگی

برای اینکه یک انسان بتواند در زندگی موفق باشد، به عوامل مختلف و متعدد نیاز دارد و یکی از آنها داشتن هدف در زندگی است.
هدف زندگی به آن چشم اندازهایی گفته می‌شود که یک انسان برای آینده مد نظر قرار می‌دهد و به سمت آنها حرکت می‌کند تا در نهایت بتواند سرنوشتی برای خود رقم بزند که با سعادت و خوشبختی همراه باشد. بسته به اینکه فرد چه هدفی برای زندگی انتخاب کند، چگونگی آینده و سرنوشت او تعیین می‌شود.
هدف داشتن لازمه زندگی پرنشاط و پرتکاپو است. بعضی از افراد در زندگی هدف خاصی ندارند و از تعیین هدف طفره می‌روند. به این نوع زندگی باری به هرجهت هم می‌گویند. هدف نداشتن در زندگی باعث احساس پوچی و سردرگمی شده و در نهایت فرد افسرده می‌شود.
البته اینکه فرد در زندگی هدف داشته باشد، او را سعادتمند نمی‌کند. به عنوان مثال برخی افراد آنقدر اهداف بزرگ و دور از دسترسی برای خود انتخاب می‌کنند که تقریباً رسیدن به آنها ناممکن است و پس از مدتی که تلاش کردند اما به هدف نرسیدند، ناامیدی و سرخوردگی زندگی آنها را فرامی‌گیرد.
گاهی حتی تعیین هدف‌های واقعی و قابل دستیابی نیز به زندگی خوب و خوشبختی کمک نمی‌کنند. مانند گروهی که اهداف زیادی برای زندگی خود دارند که بیشتر آنها خوب و متعالی هستند اما هیچ تلاشی برای رسیدن به اهدافشان نمی‌کنند. یعنی صرفاً از داشتن هدف حرف می‌زنند. هدف در حرف و ذهن آنها وجود دارد اما در عمل برای رسیدن به آن هدف یا اهداف تلاش نمی‌کنند.
درباره هدف زندگی سخن زیاد هست اما مهم‌ترین آنها همین است که آدمها باید در زندگی هدف داشته باشند چون هدف به زندگی انسان معنا می‌دهد.

انشا در مورد هدف زندگی در قالب داستان

هرفردی در هر دوره‌ای از زندگی هدف‌هایی دارد. برخی هدف‌ها در طول عمر ثابت هستند و برخی دیگر با گذر زمان تغییر می‌کنند. من در سال‌های مختلف زندگی هدف‌های متفاوتی داشتم.
چهارساله که بودم، هدف زندگی‌ام خوردن همه بستنی‌های دنیا بود. فکر می‌کردم اگر همه بستنی‌های دنیا را بخورم به جایگاه واقعی خودم در زندگی رسیده‌ام. از یک بچه چهار ساله انتظار بیشتر از این هم نیست.
پنج ساله که شدم، به مهد کودک رفتم. هدف زندگی‌ام این بود که بتوانم مثل مربی‌مان یک زن مهربان باشم و شعرهای قشنگی را که او بلد است بخوانم. آخر سال همه شعرهای او را حفظ شده بودم اما به اندازه او بزرگ نبودم.
تابستان همان سال، هدف قبلی‌ام را به کل فراموش کردم. با هواپیما به مسافرت رفتیم و به این نتیجه رسیده بودم که قدرتمندترین فرد روی زمین یک خلبان است. برای همین تصمیم گرفتم هر کاری می‌توانم انجام دهم تا خلبان شوم و به هرجا خواستم بروم. خواهرم به هدف زندگی‌ام خندید و گفت که خلبان از خودش هواپیما ندارد. پس من تصمیم گرفتم یک هواپیما هم بخرم و این حداقل تا وقتی که به مدرسه رفتم، تبدیل به هدف بزرگی در زندگی من شده بود.
یکی از هدف‌های سال‌های دوران دبستان که هرگاه بهش فکر می‌کنم خنده‌ام می‌گیرد این بود می‌خواستم مثل جابر بن حیان، حافظ یا سعدی، ابن سینا و همه دانشمندان و شاعران بزرگ بشوم. آنها که فقط دانشمند یا فقط شاعر بودند به قدر کافی تلاش نکرده بودند، هدف زندگی من این شده بود که فرد بزرگی شوم نه مثل آنها که فقط در یک زمینه فعالیت کرده‌اند، به خودم می‌گفتم: من همه زمینه‌ها دانشمند خواهم شد و ادیب و فیلسوف و شاعر و نویسنده و…
از دیگر هدف‌های زندگی من گرفتن جایزه نوبل، رئیس جمهور شدن، کشف کردن یک عنصر دیگر، بهتر از پیکاسو نقاشی کشیدن و هزار هدف دیگر بود که کودکی‌ام با فکر کردن به آنها گذشت. اما هیچ کدام از آن اهداف ماندگار نشدند و الان در حد یک خاطره هستند.
الان یک نوجوان هستم. می‌توانم درست فکر کنم و با توجه به امکانات و استعدادهایم برای خودم هدف تعیین کنم. اینکه بتوانم یک انسان مفید به حال خودم، خانواده‌ام و جامعه باشم، هدفی مناسب برای داشتن زندگی خوب است و برای رسیدن به این هدف با تمام وجودم تلاش خواهم کرد.

منبع:انشا درباره ی هدف زندگی

انشا درباره ی هدف زندگی

انشا درباره ی هدف زندگی

Post navigation